ستیای نازنینمستیای نازنینم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

چراغ خونه ی ما

یک مامان خوشحال

امروز خیلی خوشحالم اونم به چند دلیل : اولش اینکه امروز رفتم سونو آنومالی رو انجام دادم و خداروشکرررررررررررر همه چی خوب بود و خیالم ازاین بابت هم راحت شد. آخه همیشه قبل سونو استرس میاد سراغمو تا جواب سونو رو نگیرم اروم وقرار ندارم... راستی دیشب هم  الکی الکی کلی به خودم و بابایی استرس وارد کردم...اونم چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟شنیده بودم یک روش خیلی مطمئن برای تعیین جنسیت روش گرفتن حلقه با زنجیر جلوی شکمه که اگه حرکت پاندولی داشت دختره و اگه حرکتش دورانی بود پسره اگرم حرکتی نداشت حتما یه خبرای بدی هست منم هردفعه که اینکارو میکردم قشنگ حرکت پاندولی داشت ولی اینبار اصلا تکون نمیخورد خلاصه منم که حسااااااااااس! حسابی رفتم تو خودم انقدر که بابا...
20 دی 1391

خبری از تکون خوردن نیست که نیست...

سلام گل نازمامان اول از همه میخواستم ازت گله کنم چرااااااا یه حرکتی به خودت نمیدی تنبل خانوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تا کی میخوای مامانی رو در انتظاربذاری فدای تو بشم من الان تو هفته نوزده ام هستم و از شیطونیای تو خبری نیست که نیست...اگه میدونستی چقدر منتظر اون لحظه هستم اصلا یه دقیقه هم معطل نمیکردی ... عشق مامان گل مامان...منتظرمااااااااااااااا                                                              پریشب من وبابایی واسه شام رفتیم بیرون و قبلش هم واسه خرید پالتو برای من تو بازار یه گشتی زد...
12 دی 1391

سونوی تعیین جنسیت!!!!!!!!!!

از هفته قبل برای سونو نوبت گرفته بودم و دیروز ساعت 4 وقتش بود... تا من و بابایی برسیم شد 4:30 عصر. سونوگرافی دکترمژگان کلانتری شلوغ بود وساعت 7 نوبت به من رسید.دکتر خوش برخوردی بود و منم از فرصت استفاده کردم و کلی سوال پرسیدم ازش که نی نیم چطوره ؟؟؟؟؟این چیه تو صفحه؟؟؟؟اون چیه ؟؟؟ و......؟؟؟؟؟؟ راستش اخرین باری که رفته بودم سونو ونی نی نازمو دیدم 11هفته بودم و همش میترسیدم که نکنه خدایی نکرده بند ناف دورگردنت پیچیده باشه  نکنه نکنه و هزارتا نکنه دیگه  واسه همین از قبلش فقط دعا میکردم سالم باشییییییییی وصدای قلبتو بشنوم.                              ...
5 دی 1391

تووو دلمی عشقم...

سلام گل مامان میخوام اینجا خاطراتت روبنویسم تا بزرگ شدی بخونی وبدونی چه روزایی باتو داشتم... 4ماهه که تو دلمی ومن کلی حرف نگفته دارم که بهت بگم...از روزی که فهمیدم تو دلمی وکلی من وبابایی ذوق زده شدیم تا روزای بد ماه دوم که خیلی اذیت شدم...ازدلشوره های روزهای ازمایشات غربالگری و سونو nt که خداروشکر همه شون خوب بودن و دلشورههای منو واسه سلامتی نی نیم خیلی خیلی کم کرد ولی خب این استرسها همیشه با یه مادر هست وتمومی هم نداره... دوستت دارم گلم ...
5 دی 1391
1